‍‍                           ترجمه_شعر

شعر: نصر_محروس

بقینا خایفین ... بقینا خایفین
نگرانی کارمان شده ... نگرانی کارمان شده

على فین یا حزن آه مودّینا
ای غم می‌خواهی ما را به کجا برسانی

بقینا عایزین ... بقینا عایزین
احساس نیاز می‌کنیم ... احساس نیاز می‌کنیم

فی الدنیا حضن آه... یقوینا
به آغوشی که در دنیا قوت قلبمان باشد

على وجع الأیام
در برابر دردهای روزگار

 على جرح ما بینام
در برابر زخمی که آرام نمی‌گیرد

على کل اللی تحبه بقلبک یبعد والسلام
در برابر کسانی که عاشقشان می‌شوی اما می‌روند و تنهایت می‌گذارند

وأنا یاما حبیت بقلبی وشالتهم عیونی
من بارها عاشق شدم و برایشان سنگ تمام گذاشتم

و سابونی فی الحیرة افکر هم اللی سابونی
اما آنان که ترکم کردند تنها افکار پریشان برایم باقی گذاشتند

وأنا زیک فی العشق دایما سهرانة عیونی
من هم در عشق مانند تو چشمانم رنگ خواب را نمی‌بیند

طب أقولک ساعات بنسى إن تنام جفونی
حتی گاهی فراموش می‌کنم پلک‌هایم را روی هم بگذارم

من وجع الأیام
از دردهای روزگار

من جرح ما بینام
از زخمی که آرام نمی‌گیرد

من کل اللی تحبه قلوبنا یبعد والسلام
از تمام آنهایی که قلبهایمان به آنها عشق می‌ورزند اما می‌روند و تنهایمان می‌گذارند

شعر: نصر_محروس