قرآن،پیام های آسمان وعربی متوسطه اول

احادیث گوهربار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

بحران بی عقلی


بحران امروز دنیا بیش از اینکه بحران بی آبی باشه بحران بی عقلیه. اتفاقاً همین آبی که امروز از کمبودش صحبت میشه ناشی از رفتارهای غیرعاقلانه ای مثل اسراف و درست مصرف نکردنه.

بهتره که در این دوران بحرانی کم عقلی و بی عقلی به هشت نکته توجه کنیم:
1- بیشترین علت گرفتاری ها و ناراحتی ها در زندگی ناشی از تعقل نکردن توی کارهاست. اگه انتخاب‎ها و تصمیم های هیجانی و احساسی و اقدامات بی خردانه و غیرمعقول نبود مطمئن باشیم که خیلی از ناملایمات که الان توی زندگی مون داریم، تجربه نمی کردیم.

2- عمدتاً استفاده و برداشت از منابع و انرژی باعث کاهش اونها میشه، در صورتی که اگه هرچه بیشتر از عقل مون استفاده کنیم این ذخیره و اندوخته ی خدادای بیشتر میشه در واقع هرچی بیشتر توی کارهامون تعقل کنیم توان عقلی مون افزایش پیدا میکنه.

3- عقل یه نعمت خدادادیه که استفاده نکردن از این موهبت الهی مصداق بزرگ ناسپاسیه و همینطور که می دونیم ناسپاسی موجب سلب نعمت میشه. اگه از عقل مون استفاده نکنیم خدا هم کم کم اون رو از ما می گیره.

4- یکی از عواملی که به شدت عقل انسان رو ضعیف میکنه عصبانیت و خشمه. تا اونجایی که گفته اند عصبانیت شعبه ای از جنونه. آدمای پرتحمل و بردبار معمولاً عاقل ترند و افراد عصبی و پرخاشگر غالباً کم خردند.

5- یکی از راه های بسیار مهم واسه ی افزایش توان عقلی، فکر کردنه. قبل از انجام هر کاری با طرح دو سؤال خودمون رو وادار به فکر کردن کنیم. از خودمون بپرسیم: در صورت انجام این کار چی بدست میارم و چی از دست میدم؟ اگه دستاوردهامون بیشتر از دست دادن ها بود اون کار رو انجام بدیم و گرنه ترکش کنیم.

6- یکی دیگه از راه های مهم واسه ی افزایش عقل اینه که قبل از انجام هر کاری از خودمون بپرسیم : آخرش چی؟! یعنی جلوجلو به آخر و عاقبت اون کار فکر کنیم. اگه آخر و عاقبتش خوبه انجام بدیم وگرنه دست نگه داریم.

7- یه نکته ی قابل تأمل اینه که عقل و خرد به طور عجیبی سرایت میکنه. یعنی مجاورت با آدمای عاقل قدرت تعقل انسان رو بالا میبره و معاشرت با افراد احمق و نادان، موجب ضعف عقل انسان میشه.

8- یکی از پیامدها و خروجی های عقل، کم حرفیه. از اونجا که آدمای عاقل قبل از گفتن هر حرفی ابتدا فکر می کنن معمولاً کم حرفترند و این درست برخلاف افراد نادونه که هرچی به ذهنشون میاد میگن و پرحرفند.

خلاصه ی کلام اینکه توی دورانی که عمدتاً افراد به واسطه ی بی عقلی هاشون زمین می خورن و شکست رو تجربه می کنن اگه ما کمی عاقل تر باشیم موفقیت های بزرگی رو تجربه می کنیم.

موفق باشین.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

تاثیردعا


حکایت کنند مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت.

همسرش او را تحریک کرد به دریا برود،

شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند.

مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد.

قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.

او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد.

او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟

همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گزاری میکرد،

پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود.

پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟

او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است،

پادشاه آن ماهی را به زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد.

او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود.

پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود میبالید که چنین صیدی نموده است.

همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، خاری به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد...

پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت.

پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد.

وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد...

پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است.

پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند.

بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد.

پادشاه به او گفت:

-آیا مرا میشناسی...!؟

-آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ ازو من گرفتی.

-میخواهم مرا حلال کنی.

-تو را حلال کردم.

-می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی ؟؟؟

گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم :

پروردگارا...

او قدرتش را به من نشان داد،

تو هم قدرتت را به او نشان بده!


این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاحهای روی زمین را به ما معرفی میکند، این سلاح سلاح دعا است...


ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺳﺮﺩﯼ ﻣﻜﻦ

ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻋﺸﻖ ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻣﻜﻦ! ...

ﻻﻑ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽﺯﻧﯽ! ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺑﺎﺵ !

ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ، ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ ... !

ﺩﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ ، ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺁﺯﺍﺩﻩ ﺑﺎﺵ!

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺭﻭﯼ ، ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺵ ! ...

ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﯾﻦ ، ﺩﻛﺎﻥﺩﺍﺭﯼ ﻣﻜﻦ !

ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﯽﺭﻭﯼ ، ﻛﺎﺭﯼ ﻣﻜﻦ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﻤﺎ!

ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺁﻛﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﺭﻑ ِ ﺑﯽ ﺧﺮﻗﻪﺍﯼ!

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻨﺪﻩﯼ ﺑﯽ ﻓِﺮﻗﻪﺍﯼ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻥﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ،

ﺗﺎ ﻛﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﺖ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﻛﯿﺴﺘﯽ! ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

انرژی مثبت


شخصی از خدا دو چیز خواست......
یک گل و یک پروانه......
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود......
غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را
دوست ندارد و به من توجهی ندارد......
چند روز گذشت......
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و
آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید
به او اعتماد کنید.........
خارهای امروز گلهای فردایند...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

وابستگی به خدا

سخنان حکیمانه 1 

بزرگی گفت : وابسته به خدا شوید .

پرسیدم : چه جوری ؟

گفت : چه جوری وابسته به یه نفر میشی ؟

گفتم : وقتی زیاد باهاش حرف می زنم

زیاد میرم و میام .

گفت : آفرین .

زیاد با خدا حرف بزن

زیاد با خدا رفت و آمد کن ...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

قدرشناسی

ﺧﻮﺍﺟﻪ ﺍﻯ ﻏﻼﻣﺶ ﺭﺍ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻯ ﺩﺍﺩ. ﻏﻼﻡ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺭﻏﺒﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ. ﺧﻮﺍﺟﻪ، ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﻼﻡ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺩﻳﺪ ﻭ ﭘﻴﺶ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﻛﺎش ﻧﻴﻤﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩﻡ. ﺑﺪﻳﻦ ﺭﻏﺒﺖ ﻭ ﺧﻮﺷﻰ ﻛﻪ ﻏﻼﻡ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ؛ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻪ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻭ ﻣﺮﻏﻮﺏ ﺑﺎﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ: ﻳک ﻧﻴﻤﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﻩ ﻛﻪ ﺑﺲ ﺧﻮﺵ ﻣﻰﺧﻮﺭﻯ.

ﻏﻼﻡ ﻧﻴﻤﻪ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﻮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﺩﺍﺩ؛ ﺍﻣﺎ ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺍﺟﻪ ﻗﺪﺭﻯ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻴﻮﻩ ﺧﻮﺭﺩ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺗﻠﺦ ﻳﺎﻓﺖ. ﺭﻭﻯ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻛﺸﻴﺪ ﻭ ﻏﻼﻡ ﺭﺍ ﻋﺘﺎﺏ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻯ ﺭﺍ ﺑﺪﻳﻦ ﺗﻠﺨﻰ، ﭼﻮﻥ ﺧﻮﺵ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﻯ؟!

ﻏﻼﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﻯ ﺧﻮﺍﺟﻪ؛ ﺑﺲ ﻣﻴﻮﻩ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ. ﺍﻛﻨﻮﻥ ﻛﻪ ﻣﻴﻮﻩ ﺍﻯ ﺗﻠﺦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺭﻭﻯ ﺩﺭ ﻫﻢ ﻛﺸﻢ ﻭ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺷﺮﻁ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﻯ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﻰ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ. ﺻﺒﺮ ﺑﺮ ﺍﻳﻦ ﺗﻠﺨﻰ ﺍﻧﺪک؛ ﺳﭙﺎﺱ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ ﻫﺎﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻳﺪ...

 

ﺧﺪﺍﻳﺎ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺗﻠﺨﻴﻬﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﺻﺒﻮﺭ ﮔﺮﺩﺍﻥ؛

تا قدردان ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺷﻴﺮینی هایی باشم که ﺑﻪ ﻣﻦ ﻋﻄﺎ ﻛﺮﺩی.....

سخنان حکیمانه 2
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

محتوای الکترونیکی عربی نهم درس دوم

 

محتوای الکترونیکی درس دوم عربی نهم

 




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

محتوای الکترونیکی عربی نهم درس اول

محتوای الکترونیکی درس اول عربی نهم




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

حقیقت ایمان

حقیقت ایمان

تسلیم توأم با اطمینان خاطر را ایمان گویند. چرا که تا زمانیکه عقیده بدون تسلیم باشد، شخص همچنان در کفر به سر می برد ،

 

در نتیجه مؤمن کسی است که به حق تسلیم باشد و تسلیم قهراً با عمل توأم است و بدون آن مصداق ندارد.

 

پیامبر اکرم (ص) در تعریف ایمان فرموده اند:

 

«ألایمان معرفه بالقلب وقول باللسان وعمل بالارکان»

 

یعنی ایمان شناخت با دل وگفتن با زبان وعمل با ارکان بدن است.

مولای متقیان علی (علیه السلام) می فرماید«إنّ الایمان علی اربع دعائم؛علی الیقین والصبر والعدل والجهاد»

یعنی ایمان بر4 ستون استوار است: صبر، یقین، جهاد وعدالت.

 

شناخت ایمان واقعی از ایمان غیر واقعی

پیامبراکرم (ص) می فرمایند:

 بنده آن گاه نابی وزلالی ایمان را بیابد که برای خدا دوست ودشمن بدارد، پس هرگاه برای خدا دوست بدارد وبرای خدا دشمنی ورزد، بیگمان سزاوار ولایت خداست.

 

 که ایمان واقعی و کامل زمانی تحقق می یابد که روح ایمان با تمام ارزشهایش متجلی گردد، در اینصورت هیچ چیز برای او ارزشمند تر از معبودش و تقید به ایمانش نیست.

 

 

مراتب ایمان
 

ایمان نوعی علاقه شدید الهی و معنوی است، هر چند از استدلالات عقلی سرچشمه گیرد ،

 

همراه با این علاقه، عوامل دیگری نظیر عقیده و استدلال صحیح ، تسلیم و فرمانبرداری ،اطمینان و یقین از روی علم و آگاهی و لطف الهی در شکل گیری ایمان افراد نقش بسزائی دارد در نتیجه با تأثیر این عوامل و شدت و کاهش آنها میزان تجلی ایمان نیز در افراد متفاوت است.

 

«هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَکینَةَ فی قُلُوبِ المؤمِنِینَ لِیَزدادُوا إیمَنًا مَعَ إیمَنِهِم وَلله جُنُودُ السَمَوتِ والأرضِ وَکانَ اللهُ علیمًا حَکیمًا .»

 

با دقت در این آیه می توان به این نکته پی برد که ایمان واقعیتی است که قابلیت زیادت و نقصان دارد و همین امر سبب می شود که هر یک از مومنین در درجه و مرتبه ای از ایمان قرار داشته باشند.

 

 

در نتیجه فرد مومن هرگز نباید در یک مرحله از ایمان متوقف گردد چرا که دائماً به سوی درجات بالاتر از علم و عمل گام بر می دارد.

 

امام صادق (ع) در این زمینه می فرمایند:«ان الایمان عشر درجات بمنزله السلم، یصعد منه مرقاه بعد مرقاه»

ایمان همچون نردبان ده درجه دارد که پله پله از آن بالا می روند.

 

 

تفاوت اسلام وایمان
 

« قَالتِ الأعرابُ ءَامَنَّا قُل لم تُؤمِنُوا وَلَکِن قُولُواأسلَمنَا و لَمّا یَدخُلِ الإیمنُ فی قُلُوبِکُم وَ إن تُطیعُوا الله وَرَسُولَهُ لا یَلِتکُم مِن أعمَلِکُم شیئًاإنَّ اللهَ غَفورٌ رَحیمٌ »

 

 برطبق این آیه تفاوت اسلام وایمان درآن است که:

 

 اسلام ، شکل ظاهری وقانونی دارد .

ولی ایمان یک امر واقعی وباطنی است وجایگاه آن قلب آدمی است نه زبان وظاهر او.

اسلام آوردن ممکن است انگیزه های مختلفی در بر داشته باشد، حتی انگیزه های مادی ومنافع شخصی ،

ولی ایمان حتماً از انگیزه های معنوی و علم وآگاهی سرچشمه می گیرد.

 در حدیثی از امام صادق (ع) می خوانیم:

 

«الاسلام یحقن به الدم وتؤدی به الامانه، وتستحل به الفروج والثواب علی الایمان»

یعنی با اسلام خون انسان محفوظ وادای امانت او لازم وازدواج با او حلال می شود .

                              ولی ثواب بر ایمان است.

 

 اقسام ایمان:


وَ هُوَ الّذِی أنشَأکُم مِن نَقسٍ وَاحِدَةٍ فَمُستَقَرُ وَ مُستَودعُ قَد فَصَلنَا الایتِ لِقومٍ یفقَهُونَ (8)». در ایـن آیــه انـسان هابـه دو دستـه:

 

 مستـقـر (بـه معنای ثابـت وپـایدار)

 

مستودع (بـه معنـای ناپایدار) تقسیم و دسته بندی شده اند،

 

 مولا علی (علیه السلام) در این زمینه می فرمایند:

«فمن الایمان ما یکون ثابتاً مستقراً فی القلوب ومنه ما یکون عواری بین القلوب والصدور.»

 

 ایمان بر دو قسم است:

یکی ایمانی که در دل ها ثابت وبرقرار.

 

و دیگری درمیان دلها و سینه ها ناپایدار است، تا سرآمدی که تعیین شده است.

نشانه های ایمان

پیامبر (ص) می فرمایند: «إن الرجل لایکون مومنا حتی یکون قلبه مع لسانه سواء ویکون لسانه مع قلبه سواء ولایخالف قوله عمله»

 

 انسان مؤمن نیست مگر آن که دلش بازبانش یکی باشد وزبانش با دلش و گفتارش با کردارش ناسازگار نباشد.

 

فضیلت ایمان
 

ارزش وجایگاه ایمان در دیدگاه معصومین (علیهم السلام) به حدی است که آن را والاترین مقصد برای انسانها دانسته اند.

در حالی که مولای متقیان علی (ع) در تبیین آن فرموده اند :

« إن أفضل ما توسل به المتوسلون إلی الله سبحانه وتعالی، الایمان به وبرسوله والجهاد فی سبیله، فإنّه ذروه الاسلام وکلمه الاخلاص فإنها الفطره»

همانا بهترین چیزی که انسانها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا وایمان به پیامبر (ص) وجهاد در راه خداست، که جهاد قلّه بلند اسلام ویکتا دانستن خدا براساس فطرت انسانی است.

 

راه های تقویت ایمان:

 


1) اخلاص در انجام اعمال

 

2) اتصال به قرآن و تدبیرو تامل در آیات الهی

 

3) ذکر و یاد خدا به صورت مداروم و مکرر

 

4) زیادت در انجام اعمال صالح

 

5) به خاطر آوردن سختی های جهنم و خوبی های بهشت

 

6) یادآوری سکرات و سختی های مرگ و عذاب قبر

 

7) توجه به دلائل قدرت الهی مثل طوفان ، زلزله و آتشفشان

 

8) محاسبه اعمال توسط خود انسان و مقایسه آن با آنچه باید باشد

 

9) انجام کامل واجبات و ترک تمامی محرمات دینی

 

10) سعی در انجام مستحبات و ترک مکروهات

 

11) تحقیق و بررسی مالهای حرام و حلام موجود در زندگی

 

12) دوری کردن از شبهات

 

13) تحقیق و پژوهش در سیره صالحین و نیک گامان

 

14) برادری و دشمنی با دیگران در راه خدا و برای خدا

 

15) بذل و انفاق فراوان

 

16) افزودن بر علم و دانش و دوری از جهل و نادانی

 

17) دعوت دیگران به سوی خدا

 

18) پرهیز از گناه

 

19) پرهیز از طمع در امور دنیوی

 

20) یکی کردن عمل و گفتار و تلاش برای پرهیزکاریو تقوا

 

21) شکر نعمت های خداوند و دوری اکید از کفران نعمت

 

22) خوش اخلاقی ، احسان و نیکوکاری

 

23) راست گویی و پرهیز از دروغ حتی مصلحتی

 

24) صبر و بردباری در مسائل و شدائد گوناگون

 

25) دوری از تکبر ، حسادت ، بداخلاقی و عصبانیت


 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

مثل قبله نما

مثل قبله‌نما!

عقربه‌های قبله‌نما را ببین که پیوسته لرزان‌اند، مگر زمانی که همسو با قبله باشند.دل آدمی نیز همین طور است،لرزان و مضطرب است مگر این‌که با خدا همسو شود و همواره در یاد خدا باشد.

 پیامبر(ص) همواره دلی آرام داشت. چرا؟ چون پیوسته در یاد خدا بود:«لایقوم و لایجلس الا علی ذکر الله»

در تمام نشست‌ها و برخاست‌ها یاد خدا می‌کرد. البته نه به این معنا که دائم تسبیح به دست بود. بلکه هر کجا می‌خواست کاری انجام دهد، می‌گفت: اگر خدا الان جای من بود، چه می‌کرد؟

 و یاد خدا به این معناست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی