قرآن،پیام های آسمان وعربی متوسطه اول

۴۸ مطلب با موضوع «پیام های آسمان» ثبت شده است

مطالبی پیرامون درس اول پیام نهم

مطالبی  پیرامون درس اول  پیام نهم

خداوند   نام  و خداوند  جای        خداونـد  روزی  ده   رهنمـای  فردوسی 

تمثیل

فرض کن که شما خانه ای داری که قبل از بیرون رفتن از اون ، کاملا تمیزش کردی بعد از چند ساعت بر می گردی و می بینی که خونه به هم ریخته و مثلا ظرف غذای کثیف روی میزه و همینطور لیوان. تلویزیون روشنه و خیلی چیزهای دیگه شما خیلی راحت تشخیص میدی که در این ساعاتی که شما نبودی یک موجود متحرکی اینجا بوده این موجود غذا می خورده آب می خورده چون از بشقاب و لیوان استفاده کرده ، پس دارای شعور و آگاهی به آداب و عرف هستش . تلویزیون هم تونسته روشن کنه پس حافظه و ضریب هوشی هم داره و ....

شما هیچ وقت اونو ندیدی ولی تونستی از علامت ها ، متناسب با درک خودت یه چیزهایی ازش بفهمی . درک تو اینقدری نیست که چهره ای براش ترسیم کنی یا بفهمی تو اون لحظه از برنامه تلویزیونی خوشش میومده یا نه و ...

خدا رو هم میشه اینجوری گفت که....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

مذاکرات1+1

مذاکرات 1+1 ( من و خدا)

1-خدایا! من لذت گناه راترک میکنم،

در مقابل تو تحریم لذت مناجات را از من بردار...

۲-خدایا! من کسانی که تو دوستشان نداری را ترک میکنم،

ودرمقابل تو لذت باخود بودن را به من بده...

۳-خدایا! من پناهگاه شیطان راترک میکنم،

 ودر مقابل تو پناهگاه امن خودت را به من بده...

امروز روزاول مذاکره است...

خدایا! برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم،

و سانترفیوژهای گناه را که شیطان در وجودم برپا کرده یکی یکی وبا کمک تو از کار می اندازم ، هسته درونی ام را خودت غنی سازی کن ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

گفتگوباخدا

1- ﮔﻔﺘﻢ:ﺧﺴﺘﻪ و ناامیدم!
ﮔﻔﺖ:ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﻧﺸﻮﯾﺪ.(ﺯﻣﺮ/۵٣(
 
ﮔﻔﺘﻢ:ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﻟﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ!
ﮔﻔﺖ:ﺧﺪﺍ ﺣﺎﺋﻞ ﺍﺳﺖ ﻣﯿﺎﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻭ ﻗﻠﺒﺶ.(ﺃﻧﻔﺎﻝ/٢۶(
ﮔﻔﺘﻢ:ﮐﺴﻰ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ!
ﮔﻔﺖ:ﻣﺎ ﺍﺯ ﺭﮒ ﮔﺮﺩﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻢ.(ﻕ/١۶(
ﮔﻔﺘﻢ:ﮔﻮﯾﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻯ!
ﮔﻔﺖ:یاد کنید مرا تا شما را یاد کنم(بقره /152)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم
گفت: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)

2-گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (
باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58)

گفتم: اصلا بی‌خیال دنیا! توکلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
) خداکسانی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: تو را عاشقانه می پرستم
ولی این بار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که

و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
بعضی از مردم خدا رو فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگر خیری به آنان برسد، احساس آرامش پیدا می‌کنند و اگر دچار سختی و بلایی شوند تا امتحان پس دهند،از خدا روی گردان میشوند. (حج/)11

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.::
هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

دلنوشته با خدا

 

  آرزو هات را یه جا بنویس و یکی یکی از خدا بخواه

خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره چیزی را که الان داری آرزوی دیروزته

 

بـــار الها

تـــو نادیده می ‌گیری

مــــن هم نادیده می گیرم

                      تـــو خطاهایـم را



                                  مـــن عطاهایـت را...

 

 

دانشجویی به استادش گفت:
 استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم.

  استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟

 دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

 استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید!

 

 

برکت پروردگار مثل باران است .

اگر میبینی خیس نمیشوی جایت را عوض کن...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

اهمیت مطالعه

تندیسی در کشور فنلاند تحت عنوان:
بخوان, حتی اگر در حال غرق شدن هستی,
مطالعه رمز پیشرفت و ترقی ملت هاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

لطفا لبخند بزنید"

لطفا لبخند بزنید"

دختر کوچکی هرروز پیاده به مدرسه می رفت وبرمی گشت.
آن روزصبح هوا رو به وخامت گذاشت وتوفان ورعدوبرق شدیدی درگرفت.
مادرکودک نگران شده بود که مبادا دخترش از توفان بترسد، به همین جهت تصمیم گرفت با اتومبیل خود به دنبال دخترش برود.
در وسط های راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که با هر رعد و برقی می ایستد به آسمان نگاه کرده ولبخند می زند!!!
زمانی که مادر از او پرسید چه کارمی کنی؟ دخترک پاسخ داد:
من سعی می کنم صورتم قشنگ به نظر بیاد،چون خدا داره از من عکس می گیره...!!!
در هنگام رویارویی با توفان های زندگی، لبخند را فراموش نکنید!
خداوند به تماشا نشسته است.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

پیام های آسمان نهم






۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

احادیث گوهربار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

تاثیردعا


حکایت کنند مرد عیالواری به خاطر نداری سه شب گرسنه سر بر بالین گذاشت.

همسرش او را تحریک کرد به دریا برود،

شاید خداوند چیزی نصیبش گرداند.

مرد تور ماهیگری را برداشت و به دریا زد تا نزدیکی غروب تور را به دریا می انداخت و جمع میکرد ولی چیزی به تورش نیفتاد.

قبل از بازگشت به خانه برای آخرین بار تورش را جمع کرد و یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.

او خیلی خوشحال شد و تمام رنجهای آن روز را از یاد برد.

او زن وفرزندش را تصور میکرد که چگونه از دیدن این ماهی بزرگ غافلگیر می شوند؟

همانطور که در سبزه زارهای خیالش گشت و گزاری میکرد،

پادشاهی نیز در همان حوالی مشغول گردش بود.

پادشاه رشته ی خیالش را پاره کرد و پرسید در دستت چیست؟

او به پادشاه گفت که خداوند این ماهی را به تورم انداخته است،

پادشاه آن ماهی را به زور از او گرفت و در مقابل هیچ چیز به او نداد و حتی از او تشکر هم نکرد.

او سرافکنده به خانه بازگشت چشمانش پر از اشک و زبانش بند آمده بود.

پادشاه با غرور تمام به کاخ بازگشت و جلو ملکه خود میبالید که چنین صیدی نموده است.

همانطور که ماهی را به ملکه نشان میداد، خاری به انگشتش فرو رفت،درد شدیدی در دستش احساس کرد سپس دستش ورم کرد و از شدت درد نمیتوانست بخوابد...

پزشکان کاخ جمع شدند و قطع انگشت پادشاه پیشنهاد نمودند، پادشاه موافقت نکرد و درد تمام دست تا مچ و سپس تا بازو را فرا گرفت و چند روز به همین منوال سپری گشت.

پزشکان قطع دست از بازو را پیشنهاد کردند و پادشاه بعداز ازدیاد درد موافقت کرد.

وقتی دستش را بریدند از نظر جسمی احساس آرامش کرد ولی بیماری دیگری به جانش افتاد...

پادشاه مبتلا به بیماری روانی شده بود و مستشارانش گفتند که او به کسی ظلمی نموده است که این چنین گرفتار شده است.

پادشاه بلافاصله به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد هر چه زودتر نزدش بیاورند.

بعد از جستجو در شهر ماهیگیر فقیر را پیدا کردند و او با لباس کهنه و قیافه ی شکسته بر پادشاه وارد شد.

پادشاه به او گفت:

-آیا مرا میشناسی...!؟

-آری تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ ازو من گرفتی.

-میخواهم مرا حلال کنی.

-تو را حلال کردم.

-می خواهم بدانم بدون هیچ واهمه ای به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، چه گفتی ؟؟؟

گفت به آسمان نگاه کردم و گفتم :

پروردگارا...

او قدرتش را به من نشان داد،

تو هم قدرتت را به او نشان بده!


این داستان تاریخی یکی از زیباترین سلاحهای روی زمین را به ما معرفی میکند، این سلاح سلاح دعا است...


ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺳﺮﺩﯼ ﻣﻜﻦ

ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻋﺸﻖ ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻣﻜﻦ! ...

ﻻﻑ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽﺯﻧﯽ! ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﺑﺎﺵ !

ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﺎﺷﻘﯽ ، ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ ... !

ﺩﯾﻦ ﻧﺪﺍﺭﯼ ، ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺁﺯﺍﺩﻩ ﺑﺎﺵ!

ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﻻ ﻣﯽﺭﻭﯼ ، ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺎﺵ ! ...

ﺩﺭ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﯾﻦ ، ﺩﻛﺎﻥﺩﺍﺭﯼ ﻣﻜﻦ !

ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﯽﺭﻭﯼ ، ﻛﺎﺭﯼ ﻣﻜﻦ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺎﻃﻦ ﻧﻤﺎ!

ﺑﺎﻃﻨﯽ ﺁﻛﻨﺪﻩ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﺧﺪﺍ ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﻋﺎﺭﻑ ِ ﺑﯽ ﺧﺮﻗﻪﺍﯼ!

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻨﺪﻩﯼ ﺑﯽ ﻓِﺮﻗﻪﺍﯼ! ...

ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺁﻥﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻧﯿﺴﺘﯽ ،

ﺗﺎ ﻛﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﺖ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﻛﯿﺴﺘﯽ! ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی

انرژی مثبت


شخصی از خدا دو چیز خواست......
یک گل و یک پروانه......
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود......
غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را
دوست ندارد و به من توجهی ندارد......
چند روز گذشت......
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و
آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......
اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید
به او اعتماد کنید.........
خارهای امروز گلهای فردایند...

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ریبوار خالدی